در جنگی میان بودن ونبودن
وقتی،
نقاب چشم ش به سوی دشمن افتاد
وناگفته حرف هایش
برسر زبان دشمن،
صد حرف نشانه رفت
میان اغوش هایی که سوختند
وبیچاره قلبی که
از نگاهی غضب الود
خونش، بجوششد،
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 46
جنگلی سر سپرده
به آواز،
و
دارکوبی خسته از تقلا
خسته ی غربت است
و
تنهایی بی یار
صدای جغد پیر جنگل،
پیچیده در،
شاخه ی درخت شکسته
بازیگوشی، پروانکی
بر روی گلبرک تازه شکفته
میگوشد جنگل صبگاها
پچ پچ عاشقانه ی
دو درخت معشوق بهم،
و
تازه میشود
روزگار دور ش،
و
اندوهی از غربت
خیابان...
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 117
مرگ من فرا خواهد رسید برساحل گورستانی خموش
و پایانی پراز انتظار
ازدحامی از کینه و نفرت
مرگ من ،آبی بر خاکستر ریختن است
بر روان خاکی سرد مزار،
مینوازد باد،
وپایان میابد سزنوشتی متزلزل
و اما اکنون،
به وقت قوقای یک سکوت
و دردی مانده در دل
و فراموشی غزل ها
و انچه در اینقاب سرنوشت بود،
پایان بود ،
تلختراز سیمای دلنشین مجنونی
وشیرینتر از تلخی دلتنگی ها...
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 119
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 166
مانند کودکی در جنگ،
اندوهگین،
وکلبه ای اسیر دست سرباز ی از،دشمن
تنهایی،پرستویی در سوگ عشق
وقصه های تکراری در گوش دیوار،
صوت بلبلان لاله زار
و موج سکوت اسارتگاه،
وخروش هرصبح چلچله ها
وستارهای درحالمرگ
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 188
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 164
جنگلیآسوده از غبار
و
کلبه ی مخروب قدیمی،
سرگذشت غمبار ،
و دردی جانکاه
تنهایی مفرد معشوق
رهایی بخش ز، دام عشق
بهار ، ز چه پروار است؟
مگر نه سوز،زمستان بود انروز
غافل از سردی خموش بهار،
و برفیزمستانی آغوش ها،
اه جنگلی دل شکسته
زخمی ،رهگذران خوشپوش
ساده اندیشی درختی،
زغوغای درون
جنگلی آسوده از صوت ها
و کلبه ای خفته ز،غم ها
خیابان...
برچسب : نویسنده : delneveshtehaietanha بازدید : 166